دختر شجاع مامانی
سلام به همه دوستان عزیز اگه یادتون باشه بهتون گفتم رها رو می خوام ببرم دندانپزشکی ، بلاخره روز پنج شنبه با خاله جون فاطی اش رفتیم ، من که یکم دلهره داشتم ولی خودش خوشحال از اینکه داره میره تو اتاق بازی و... وقتی نوبت ما شد خیلی راحت روی صندلی نشست و دکتر آمپول زد و کار خودش رو آروم آروم انجام داد، من که خیلی تعجب کرده بودم از این همه شجاعت دختر کوچولوی خودم ، آخر سر هم یک پازل بهش داد ، وقتی از اتاق بیرون آمدیم خاله جونش با تعجب به من گفت تمام شد ، هیچ صدایی نیامد و... بعد همانطور که بهش قول داده بودم یک دسر ( دنت کاکائویی به قول خودش ، سیاه ) براش خریدم امروز هم قراره دوباره ببرمش ایشاءالله مثل دفعه قبل اذیت نشه ، قول د...
نویسنده :
مامان
10:29